چند سالی بود که قصد داشتم تا تجربیاتم را در دو زمینه شعر کهن و شعر نو به دست چاپ بسپارم. ابتدا همه را در یک کتاب تنظیم وآماده کردم. بعد ، بنا به پیشنهاد دوستانم آنها را در دو کتاب جداگانه تنظیم کردم، تا اینکه سال ۱۳۹۴ این اتفاق افتاد و موفق شدم تا کتاب اشعار کهن (کلاسیک ) را با نام ( باغزل در ایستگاه ) منتشر کنم. قسمت دوم کتاب ، که تجربیات شعر نو بود را بنا به دلایل مالی هنوز نتوانسته ام به صورت کتاب به دست چاپ بسپارم . از سرکار خانم دکتر عسکر نژاد ، مسئول نشر شاسوسا بسیار سپاسگزارم که در این مورد همکاری های لازم را با من داشتند . در ضمن انتخاب تصویر روی جلد هم با خودم بوده است.
یک غزل از کتاب را تقدیم می کنم:
بسان اشک من امشب که بی امان جاریست
میان دره ی شب، رود کهکشان جاریست
نسیم یاد فرح بخشت ای گل جاوید
به کوچه باغ دلم، سبز وجاودان جاریست
به هر کجا که شنیدیم تازه تر دیدیم
زلال نام نکویت، به هر زبان جاریست
تمام عالم هستی زعشق می گویند
به جویبار نظر کن که نغمه خوان جاریست
دلم به موقف معراج می رسد امشب
که دست های دعا سوی آسمان جاریست
از آن زمان که محبت سرود ( بیدل ) شد
فروغ شعر بلندش به بیکران جاریست
برچسب : نویسنده : pahlevanyo بازدید : 109